کافکا : بیرون چه میبینی ؟
از پنجره ی پشت سرش به بیرون نگاه کرد
درخت ها
آسمان و قدری ابر را میبینم
و چند پرنده روی درخت . هیچ چیز غیر عادی نیست درسته ؟
درسته
ولی اگر میدانستی فردا صبح دیگر نمیتوانی اینها را ببینی
همه چیز ناگهان در نظرت جلوه میکرد و ارزشمند میشد ، نه ؟
هاروکی - موراکامی
.
درباره این سایت