محل تبلیغات شما


شاید این داستان را قبلا شنیده باشید و لی از این زاویه هم ببینید و بخوانید و بشنوید . روزگار سختی داشتم نان شب هم نداشتم  جلو فامیل مرتب دست دراز میکردم اما زخم زبان همراه داشت . روزها در میان فامیل این روش کارم بود و شب ها در فکر که چگونه روش آبرومندانه و بدون منت به کار خود ادامه دهم . سر انجام بفکرم رسید  و نتیجه داد . نتیجه این بود که  از دیار خودی و قوم خویشی رخت بر بندم و به دیار غربت و نا شناس با همت بیشتر و آداب بهتر و احترام و رتبه بهتر به کار خویش ادامه دهم و زخم زبان و رنجش گذشته را بدل راه ندهم . این بود که به شهر و شهرکی دور از وطن و نا اشنا کوچ کردم . با خرید جفت عصای درستی و تغییر در حد و اندازه و کهنه نما به مهمترین و پر تردد ترین میدان شهر را انتخاب و فعالیت خود را آغاز کردم . با تکه کارتنی و در مجاور چند مغازه و انطرفتر مرکز خرید روستایان و آمد و شد قشر های مختلف مردم  در کنار جدول و زیر سایه درخت تنومندی جهت دوری از گزند نور شدید افتاب وهمراهم یک کیسه چلواری و ظرف ویژه (کاسه  جمع آوری ) سکه و نوت و بقچه نانی و توشه ای برای صبحانه و ناهار و عصرانه . بنظرم انتخابم خوب و رضایت بخش بود . صبح زود می آمدم و مستقر میشدم و در هوای تاریک و گرگ و میش بطرز مرموز و با احتیاط کاری به استراحتگاه و محل کارم . اوضاع خوب بود و کم کم با افرادی که مرتب می آمدند و کارشان را انجام  میدادند و سرکی هم به دکه من میزدند و میرفتند  اشنا میشدم . همین آشنایی سبب گشایش کار و بارم میشد . کم کم آب و خوراک هم نصیبم میشد و راضی و خشنود بودم .مدتها گذشت برای همه کسبه و مردم غریب و آشنا جا افتاده بود که من وجود دارم و باید مردم به من یاری رسانند . من هم به افراد گرفتار کاری و مشکل دار پند و اندرز می دادم و دایم این شعارم بود که خدا روزی رسان است . همان موقع صدای افتادن سکه در  کاسه فی ، برخی را متعجب میکرد . سری تکان میدادند و پی کار خود میرفتند . بی منت کمکم میکردند و منت بر سرم نبود چون شناختی از من نداشتند . دوستان زیادی داشتم .همین دوستی سبب میشد بدون کمک مالی از انجا رد نمیشدند . من هم همیشه قربان و صدقه انها میرفتم . روزی از روزهای پاییزی در انجا جمعیت زیادی هم برای خرید و فروش و انجام کار روز مره در حال گذر و توقف بودند یک نیسان باری با کشیدن ترمز با موتور روشن ایستاد و راننده  بسرعت از خودرو پیاده و ماشین را با همان وضعیت گذاشت و وارد یک مغازه شد . اندک زمانی طول نکشید که ماشین با عقب راه افتاد و بسوی جوی و جدول و درخت مانند غولی عظیم در حال بلعیدن من بود. احساس کردم اول دو پای فلجم  را له و لورده و بعد هم کله و عصا و کیسه پولی را بدرخت کوبیده و در قعر جدول آب می اندازد هرچه خود را این بر و آنبر کشیدم فایده نداشت . مردم هم از سوی دیگر داد و فریاد که آقا   س  را ماشین له کرد . دیگر باید قید همه چیز را میزدم فاصله کمی و زمان کوتاهی برای تصمیم گرفتن و راه نجات داشتم . یا میماندم و حفظ آبرو و یا می گریختم و برای همیشه از کارم دست بکشم  هر دو راه سخت و غیر قابل  باور می امد نجات جانم را مهمتر دانستم کیسه را بدست گرفتم و عصا و کارتن و کاسه  کسب و کار و اعتبار چند ساله را گذاشتم ، قیدش را زدم  و دو پای فلج بلافاصله  سالم داشتم دو پای سالم دیگر قرض کردم از روی جدول پریدم و از میان جمعیت متعجب  الفرار   ترجیح آنی  دادم .دیگر حالا فکر فرار از فریبکاری و پنهان کاری دو پای فلج و عصای الکی و ته مانده آبروی آشنایی  از دوستان و یاران جدید و قدیم  به پشت سرم را هم نگاه نکردم رفتم و رفتم و تا از محل فاصله بگیرم و فقط بگوش خویش فریاد مردم و صدای بر خورد ماشین به درخت را شنیدم و اه و ناله مردمی که نمی دانم در خفای و قفای  ، در باره من چه فکر میکردند و میکنند  وای بر من تا بخود امدم از ورودی شهر و شهرک و مردم مهربان و یاری رسان به من و امثال من دور شدم . اگر چه شنیده و دانسته بودم کارم خلاف قانون است و کارشناسان و متولیان بنوعی مردم را نسبت به اینگونه مشاغل که خود نکوهیده و نا پسند هم میباشد تذکر داده و میدهند که کمک مردمی  باید از طریق سازمانهای دولتی باشد و کارشناسان معتقدند که کمک به افراد نا شایسته کمک ، یاری رساندن به عمل  محتاج پروری در جامعه میگردد .     بنا براین تا اطمینان کامل از نیازمند بودن انها از کمک خود داری شود و این افراد که نوعی انگل جامعه با فریبکاری ازدلرحمی و دلسوزی مردم مهربان سواستفاده میکنند و عمل ناپسند خود را دامنه دار کما کان ادامه میدهند .بدین گونه راز سالیان من بر ملا شد و از آن دیار هم دوباره رخت بر بستم و ناراحت و پشیمان  و کم اقبال قصد دارم کاری آبرومندانه تر بدست بگیرم و دیگر . شادکام و بی نیاز باشید دوستان نازنین


qeshlaq.mihanblog.com









خاطراتی از گذشته مادر بزرگ

گذر گاهها و نماد ها ی ایل

سرزمین کاریان کهن قشلاق و خاستگاه باصری کلمبه ی اولاد حاجی عزیز، جنب آتشکده و قلعه گلی کاریان

هم ,مردم ,کار ,کم ,کارم ,پای ,دو پای ,و در ,بود که ,و نا ,خود را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

* چراغ آباد آنلاین * خدمت بیگاری و اجباری سربازی رایحه قم drivamnodand *چکاد* soimahendo ... reytreadtodi Nancy's page داستان های معجزه آسا