محل تبلیغات شما
بازی ها و سرگرمیهای نا متعارف و خطرناک از گذشته های ایل  برای علاقه مندان  داستانها  و مستند های ایلی در اولاد حاجی عزیز   دیدن فرمایید . با سپاس  - illha-در نشانی زیر  بازدید نمایید
ouladehajiaziz.mihanblog.com

پست بعدی :حکایت سرباز گیری در پست ژاندارمی تخته های منصور آباد در بدو ورود به ابتدای قشلاق و ماجرا های درد آور ایل و تلاش جوانان برای دوری و فرار از دست ماموران ایستگاه حفظ جاده ای بیابانی  سخترین مکان  جلوگیری از تخلفات بعد از بند امیر جهت کنترل عشایر از هر جهت !ماجرای واقعی و رویدادهای گرفتار شدن جوانی از ایل در هنگام گذر از این گذرگاه سخت و مچ گیر ،که علی رغم بکار گیری ترفند های  ویژه ، اما انها زرنگتر از این حرفها بودند . داستان کامل ان را در اینده ملاحظه فرمایید .

باز هم طبق معمول کاستی را ببخشید :-  illha




سرانجام شکار خرگوش گراز وحشی و خطرناک از آب در آمد !  -     illgardi
نیمه تابستان  نزدیک بود . سیاه چادر ها روی چمنزار  سرسبز و کنار چشمه ها بشکل منظم در دسته و گروههای فامیلی مستقر و بر پا بود .همه بشدت به فعالیت روز مره مشغول بودند . دور تر از سیاه چادر ها ، کنار دیواره ای از جنس صخره ، محل جریان روان آبهای  بهاری در مسیرکم عمق دره ای  در جهت شرق به غرب ، مادیانهای کره دار و آبستن و دم زایمان افسار بسته و بخو زده نگهداری میشد . از دو طرف دره کوچک هنوز بقایای جریان اب چشمه های کم فوران،سر چشمه گرفته، پس از بهم پیوستن با شیب ملایم به سمت دریاچه ای  دور دست  جریان  داشت. اما از شدت و حدت کمتری نسبت به جریان  پر آب بهاری بر خوردار بود . همه  اب های جاری بهم ملحق و به سمت دریاچه فصلی سرازیر میشد . بدلیل توجه خاص به اسبهای به بند کشیده شده در اصطبل های روباز طبیعی برای زادو ولد و  تربیت نسل اصیل و بر تر  کره اسب ها  و اسبهای خوش نژاد در آینده ،علوفه از راههای دور برای انها تهیه میشد تا کمتر دچار زحمت و  مشکل لاغری شوند .  کار تهیه علوفه و تعلیف مادیانها و نریان اسبها، بعهده تنی چند از مهتران ، مردان و جوانان ایلی بود .  هفته ی دو تا سه بار رفت و آمد گروهی جهت فراهم کردن علوفه تازه برای  تغذیه اسبان  از حاشیه و درون دریاچه  یعنی بین  بیشه زار  و سیاه چادرها  جریان داشت. البته جوانان این کار ضروری را نیز  نوعی فعالیت  دوست داشتنی و ورزش مفرح و اسب سواری و مسابقه اسب دوانی بر زمین یکپارچه سبز و مسابقه علف چینی و درو گری نیز  محسوب میکردند  .آنان  با اسبها و قاطر های فربه و تیز رو  روی چمنزار های کناره دریاچه میتاختند. هنگام برگشت با فاصله چند فرسنگی  تا منازل موقت خویش با بارهای علف سبز  بر پشت و پهلوی مرکبان خود با پوشش بار علف  از سر تا دم اسبان به ردیف بسوی مقصد  خود بر میگشتند . بساط معرکه گیری و  قدرت نمایی و زور بازو ،  کشتی و بازیهای محلی و بومی جزئی از برنامه کوتاه مدت در لابلای کار اجرا میشد . اسبها و قاطرهای باربر از سنگینی بارهای علف  سنگین آبدار مجال جست و خیز نداشتند و بجز دست و پا هاشان دیگر اندام بدنشان پوشیده و پنهان  زیر بار علف بود .اطراف  و دور تا دور دریاچه حتی تا مرکز به سبب عمق کم پوشیده از انواع رستنی ها بود . گاهی پوشش گیاهی  انبوه و پر پشت که مانند حصاری غیر قابل گذر سدی محکم از  رستنی ها ورود هر موجودی  بدرون دریاچه  را سخت و نا ممکن ساخته بود . گیاهان و رستنی های تمام سبز و برخی با رگبرگهای و گلهای نارنجی و قهوه ای مانند ( قیاق  گیاهی سر خوشه ای و مفید بحال دامها ) ،نوعی نعنای قد افراشته ، نیلوفر آبی ، بارهنگ ، و انواع چند گونه نی حصیری و نازک نی و گونه ای علفهای کاهو مانند  و (ترد برگ و ساقه )باب طبع علفخوران بویژه اسب ها  از جمله مهمترین  پوشش گیاهی درون و کنار آبی بود . وقتی علفها در  هم و قاطی درو میشد مزه و بوی تما م گیاهان را شامل میشد . از یکطرف گاو های دهکده  های دور و نزدیک برای چرا در اکثر اوقات در  علفزارها مانند لکه های چند رنگ بچشم میخورد . در کنار و پیرامون دریاچه هر موجودی زنده ای که فکر میکردی در این زیستگاه پهناور و خوش اب و هوا از ات و خزندگان و دارن  و پرندگان و دو زیستان موجود بود . هرچه نزدیکتر می آمدی  گاوهای در حال چرا  تا نیمه  در آب و علف   غوطه ور در بیشه، بودند  که علفهای  موجود مورد علاقه خودرا با حرص و ولع قیچی و میبلعیدند بیشتر مورد توجه  تازه واردین قرار میگرفت . انواع پرندگان بومی و باقی مانده مهاجر در همه جای دریاچه حضور داشتند . در ساعات  اولیه طلوع و سحر گاه و هنگام  غروب خورشید صدای پرندگان و و زغ ها و قورباغه ها و جیر جیرک ها و مگس های و آبزیان گونا گون به مثابه شروع و خاتمه فعالیت متناوب همه جانداران  بود . گوش ها را گاهی با ملودی های درهم و آرامبخش  نوازش میداد . اندک زمانی دیگر انواع صداهای گوش خراش  تن و جان را آزار میداد . باقی مانده پرندگانی نظیر لک لک ها و غاز های مهاجر اغلب در اسمان دریاچه چرخ میزدند و تمایلی برای فرود و استراحت نشان نمیدادند . بو ی دم رطوبت و گرمای نفس گیر در اوقات ظهر و گرم دریاچه به سبب پشه ها و مگس های مزاحم تنها مشکل اهالی دریاچه بود . همین وجود پشه ها خواب و استراحت سایر داران را  گرفته بود و  انها را به تلاطم و جنب و جوش وادار کرده  و مگس پراکنی با اندام متحرک خود تنها سلاح موثر و مفید بود .پیوسته و مدام دم و سر و گوش و پوست خود را برای پراندن  مگسهای مزاحم با سیخ کردن موهای سطح بدن به آرامش موقت میرسیدند .این موجودات ریز و مزاحم   آرامش دریاچه و مالکان ان را بهم ریخته بود . دایم صدای شلاق و ضربه و تکانهای شدید سر و گردن بر سطح اب و برخورد با علفها بگوش میرسید . در هوای گرم و دم کرده ظهر حیوانات برای فرار از گرما و گزش ات به سایه سار درختها و درختچه و علفهای قد کشیده پناه اورده بودند . این عمل  موقتی بود . تحمل انها بسر امده و بار دیگر پوست بدن خود را گل مالی و مراغ  ( خوابیدن حیوان و غلت زدن در گل و لای و خاک )   میکردند ، تا پوست خود را  گل مالی و خاک آلود کرده، تا از گزند ات در امان بمانند . هیچ حیوانی حتی انسان از این جو نا مطلوب حوالی ظهر دریاچه  راحت و در امان نبود . یکی از همان روزهای نوبت کاری افراد برای درو و  تهیه علف توسط جوانان و افراد حاضر در صحنه بیشه زار همه هفت هشت نفر با داسهای تیز و برنده مشغول بریدن علف بودند و برش علف هم نوعی رقابت کاری بحساب می امد . همراه و همزمان در بخشهای بکر علفزار مسابقه شروع و ادامه و بعد  خاتمه رقابت کار در هوای گرم و خسته کننده حوالی ظهر اعلام میشد .  انگاه کار بکلی تعطیل میشد . علفهای بریده شده جمع اوری و به خارج از باطلاق حمل و باربندی و روانه مقصد میشد . آن روز کار به درازا کشید و افراد با تحمل گرمای بیشتر ادامه کار را به نزدیک ظهر کشانده بودند .  آنها  در حالت نیم خیز و آواز خوانی و زمزمه ، سر و صدا بودند . هر کدام بگونه ای در  علفهای بیشه زار پیشروی میکردند و کپه های علف را  روی هم انباشته پشت سرشان باقی میگذاشتند  . در یک چشم بهم زدن بخشی از بیشه زار تهی از علف میشد ودر سطح اب رها شده تا اتمام کار علفها روی  سطح کم عمق اب نهاده میشد . نفر اول گروه که با پیشروی خود سهم مقرری را داشت به اتمام میرساند متوجه حیوانی  خفته در لابلای علفها شد که در یک متری ان علف ها را بریده و نزدیک شده بود. کمر راست کرد و از پیش روی دست کشید و همه را به سکوت دعوت کرد انهم با اشاره دست . کار علف بری بناگهان متوقف شد .اتفاقا به بخش انبو ه ترین قسمت  علفزار بیشه و دریاچه وارد شده بودند .  معمولا هنگام  کار با هم شوخی و مزاح و داستان تعریف میکردند تا خستگی کار در گرمای روز در روند پیشبرد  کاری انها تاثیر نا مطلوب نداشته باشد . همه به عقب و فاصله گرفتن دعوت و هدایت شدند .  او که بطور اتفاقی به خفتن حیوانی گاو مانند برخورد کرده بود در فکر کشیدن نقشه ای بود تا گروه را غافلگیر وبا یک  شوخی  ساده   تنوع کاری  ایجاد کند و یاران خود را   به استراحت موقت  جهت رفع خستگی وادارد . زیر درخت گز با گلهای گلگز و صورتی با برگهای  سوزنی و سایه دار و مستور در میان علف های در هم پیچیده  حیوان بزرگ و مرموز خفته را قبل از همه دیده بود .داشت فکر بکر خود را جوری طراحی  میکرد . ارام و آهسته در حال پچ پچ کنار گوشی ، گفت بچه ها بیایید امروز روز خوب خود را شادتر وپر  انرژی شادیهامان را کاملتر کنیم . در مسیر بریدن علف من با یک خرگوش ملوس مواجه شدم . بیایید همکاری کنیم ان را زنده گیری کنیم و به چادرها  ببریم . همه  هیجان زده و سر ذوق آمدند . بزرگتر  گروه،   فردی با مزه و شوخ طبع  بود .  بقیه افراد در انتظارطرح راه مناسبی برای شکار خرگوش بودند . او در ذهنش نقشه را طراحی کرده بود . این خرگوش خیلی چاق و فربه است . باید با دقت وارد عمل شویم . بدام انداختن خرگوش بدون سلاح کار ساده و راحتی نبود . همه افراد گروه برای صید خرگوش پیش قدم شدند  ، مگر خود رئیس گروه .در اخر اینطور نقشه را طراحی و مطرح کرد . همه با هم گردا گرد محل خفتن خرگوش حلقه زده  با محاصره محل مورد نظر ارام ارام قدم جلو میگذاریم و در یک ان روی ان می پریم و  ان را به چنگ می آوریم. در اینصورت نمی تواند از چنگ ما بگریزد . همه متفق القول به ادامه راه مناسب موافقت  کردند . از ورای علفزار چیزی به وضوح دیده نمیشد بنا به رای گروه و توصیه فرد اصلی طراح نقشه همه با فاصله اندکی بصورت دایره وار و محاصره محل به پیشروی مخفیانه  به  ظاهر پیشروی را ادامه  دادند . انها قصد داشتند بشکل دسته جمعی شکار را بدام اندازند . با  وجود حرکت آهسته پا ها لابلای علفهای در هم تنیده و برخورد با نی های بلند ناخواسته گیر میکرد  صدای  غیر قابل اجتناب از همه طرف در محوطه می پیچید . در آن نقطه هم رد و شکستگی علفها بوضوح دیده میشد و هم ظاهرا خشکتر از سایر قسمتها بنظر میرسید . آن  جانور هر چه بود از صدا پای مهاجمین از خواب نیمروزی بیدار و بخود امده بود و در پی وفق دادن خود و اوضاع جدید رخ داده قرار گرفته  بود . افراد هم ندانسته و بی خبر از ماجرا با قدمهای ارام و کی پا پیش نهادند و نیم خیز پیشروی میکردند . حالا در یک قدمی خرگوش رسیده بودند . زمان اشاره  فرد طراح بود که همه روی خرگوش بپرند . و انرا خفت گیر کنند . حیوان هم با هوشیاری کامل تا موقعیت خود را در خطر دیده بود یک سری جنب و جوش و راه فراری پیش رو داشت . همانطور که قوس دایره ای گروه بحالت نیم خیز داشت کامل و به مرکز دایره نزدیک میشدند . ضمن احتیاط کامل اخرین قدم دسترسی در حال انجام بود. نیمی از انها دستها را به سمت جلو دراز کرده و منتظر اخرین اشاره دوستشان بودند که بپرند روی حیوان . نیم دیگر دستها را دور کمر خودحلقه کردند . و گام بگام پیش تر میرفتند . چقدر موقعیت خوبی  و در عین حال نگران کننده که مبادا  شکار از زیر دستشان فرار کند  . هرچه به قدم اخر نزدیکتر میشدند نفسها تند تر میزد . در لابلای علفهای نخ نما و بلند و در سایه درخت گز و علفهای پهن برگ کوتاهتر که با جریان نسیم کند ظهر گاهی بهم میخورد، رنگ  موی رو ی پوست حیوان دوده ای  پرز دار آشکار و نهان میشد . مو های خاکستری رنگ تیره کمر و پهلو متمایل به رنگ کرم تیره و با افتادن سایه در مایه کرم با لکه های خاکستری روشن به چشم می آ مد .  جای تعجب هیکدام از همراهان نه حدس زدند خرگوش هرگز در دل دریاچه  در جای رطوبتی و آبدار نمی خوابد و هم چنین با این و صف و حال اولیه و هیکل درشت نا مشخص مابین علفها و درخت متوجه اصل موضوع نشدند . در ذهن همه دوستان بجز یک نفر قطعا به شکار خرگوش امده بودند و در این باره کوچکترین شبهه ای نداشتند . زیرا انها حیوان  را ندیده بودند و حرف دوستشان  برایشان ملاک بود . البته رئیس گروه همه دوستان را به شکار خرگوش دعوت کرده بود نه چیز دیگری . از ظاهر قضیه چنین بر می امد که  شک کنند حیوان بزرگ  جسه، با اندامی  بزرگتر از خرگوش  در لابلای علفزار خفته است . این  موضوع را از بهم خوردن نوک  و بالای علفها در سطحی بیش از انتظار میشد فهمید .  همگی هنوز شصتشان خبردار نشده بود . هیکلش   چند برابر بزرگتر از یک خرگوش کوچک یا بزرگ حدس زده میشد . باز هم یقین حاصل نشد . از محل تکان خوردن  شدیدتر الیاف سبز و علفها درشت  چنین بزرگتر باید باشد . بی توجه به این که شکار چه باشد پیشروی آهسته و میلیمتری خود را ادامه می دادند .باز هم  هیچگاه فکرش را نمیکردند غیر از خرگوش حیوانی دیگر باشد . به دقت و ارامی و بی سر و صدا قدم بر میداشتند مبادا خرگوش بیچاره فرار کند . همه با دست خالی به شکار امده بودند . از پرش پشه های روی بدن حیوان و لرزش پوست بدن و در نتیجه جنباندن علفهای محاصره کننده برای برخی ایجاد تردید کرده بود که این خرگوش غول پیکر اینجا چکار  میکند . در حالیکه همه آگاه بودند حیوان در بیداری است و مرحله هشدار و تصمیم فرار رسیده است . گاهی با دم و گاهی با سری خفته در میان دستهای کوتاه آن را تصور میکردند . همه  بحال آماده باش نهایی برای پریدن دسته جمعی روی شکار امادگی کامل داشتند .  دایره گرد و منظم انسانی با شعاع ایده ال شکل گرفته بود با وجود ابهامات در شناسایی حیوان واقعی بازم هم سکوت و دعوت به پیشروی در برنامه کار همگان بود . شاید در ثانیه های اخر و پریدن گروهی داشت اتفاق می افتاد که رئیس گروه ترجیح داد خود بتنهایی عقب نشنی کند . بقیه افراد در حال تصمیم به چنگ گرفتن شکار بودند که ناگهان با غرش مهیب علفزار و درختان حواشی بهم ریخت و بمانند گاوی  گرد و گلوله بمانند طوفانی سهمگین با ایجاد نعره از فضای خالی بین تماشاچیان بهت زده مثل توپ شلیک شده با پرتاب لگد و چرخشی در تنه و گردن  انداخت و دو داس وارونه در مقابل سر و گردنی ستبر و دراز و یکپارچه و چسبیده به تنه تنومند راه فرار از میان پشته علفها با ایجاد شکاف و پرتاب گل و لای همراه با لگد و جفتک با غرش غضب الود دایره انسانی را بهم ریخت و با صدای در هم شکستن ساقه های نی و عفزار به قلب دریاچه فرار کرد . از ترس خود در میان اب و خشکی تکه های گل و مشتهای اب بود که از بالای علفزار انبوه به هوا پرتاب میشد . همچنان تا چشم میدید و گوش میشنید با غرش ترسناک خود بدون توقف نیمی از عرض  دریاچه را طی کرد و انقدر رفت تا هم صدا و هم بهم خوردن علفها محو وناپدید شد . همه روی زمین خیس و  علفزار ولو و غرق در تعجب، خشکشان زده بود و با انگشت اشاره  به فرار حیوان غول اسای خفته در اسایشگاه تپه مانند و تونلی شکل را که اکنون بالای سر ان محل بودند به زمین مرطوب میخکوب شده بودند . در کمال تعجب از خطری که از بیخ گوش تک تک انها گذر کرده بود سست و بیحال نای برخاستن در وجودشان نبود و تنها بفکر حیله دوست و یار هم گروهی و رئیس گروه بودند که با یک شوخی مسخره و خطرناک همه را بازیچه دست خود کرده بود می اندیشیدند . وای بحال ما معلوم نبود کدامیک از ما طعمه دو نیش حیوان پر زور و قوی هیکل شویم و خاطره تلخ ان تا ابد بر ما و ایل بر چسب خواهد خورد . گروه و اعضا از هم پاشید و با ترس و نگرانی و از ترس خروج ناگهانی گراز وحشی و خطر ناک در موقعیت محاصره شوکه شده بودند . دراز کش روی علفهای خیس در پی درک ماجرای  کلک نا خوشایند دوست خود بودند.  از آن به بعد هرگز فرد خاطی در جمع دوستان صمیمی حاضر نشد و تا پایان استقرار چادر های ایل در ییلاق  هیچ مسولیت  مشترک عمومی نداشت . با خوش شانسی از  یک  شوخی نا بجا هیچ  رویداد  ناگواری برایشان رخ نداد . و از این بابت سبب خوشحالی انها شد  که از بند بلا سالم و بسلامت رستند . از بس دریاچه وسعت  بیکران داشت ، نامش از گذشته دم دریا در اذهان بیادگار مانده  بود و ماندگار ماند ه است . حال که نه ایلی و نه ان دریای  پر وسعت و پر نعمت و نه ان آدمهای سر شوق و پر انرژی و نه ان وصف و حال گذشته مانده است . همه بیکباره به دست روزگار به فراموشی ابدی سپرده شد .  حتی نه گوش شنوا و نه حتی خاطری از خاطرات هم به سمع و نظر باقی مانده ایلوندان حال و آینده نه میرسد و نه شاید خواهد رسید . زیرا ادبیات شفاهی ایل هم نه با کتابت و نه با داستانسرایی نقل میشود و نه  رنگ تازه روایت راویان را به خود میبیند . سالم و بر قرار باشید دوستان عزیز  و نازنین - illha

جثه = پیکر - بدن - اندام
بزرگ جثه = تنومند اندام


illgardi
نکته : یک ضرب المثل ایلی داریم که میگوید : هنوز شصتشان (شست ) خبردار نشده ، کنایه از متوجه شدن و آگاهی کامل در رابطه با موضوع و مطلبی دو پهلو و تردید آمیز است . شاید بیشتر در مواردی که فرد یا افرادی در پی زدن کلک یا حقه  بر فردی یا افرادی باشند که در این موقع این عبارت را ادا می کنند بیشتر مطرح باشد .illgardi

خاطراتی از گذشته مادر بزرگ

گذر گاهها و نماد ها ی ایل

سرزمین کاریان کهن قشلاق و خاستگاه باصری کلمبه ی اولاد حاجی عزیز، جنب آتشکده و قلعه گلی کاریان

های ,هم ,بودند ,  ,میشد ,خرگوش ,و در ,خود را ,را به ,و نه ,کرده بود

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Rebecca's game minanlanar Leon's style Johnnie's life #کتاب ؛ یار خوش بیان Chris's receptions نمایندگی مجاز تعمیرات سامسونگ،ال جی،دوو طرفداران پرسی جکسون خانه و مدرسه تبلیغات | ریپورتاژ آگهی | آگهی رایگان | بک لینک