محل تبلیغات شما
بنام ایزد یکتا
هر گونه خطای تایپی ، املایی و گرامری را بخشیده و نادیده بگیرید سپاس - illha

با  پوزش فراوان به سبب غیر فعال نمودن بخشهای قبلی فقط به خاطر کمبود فضای لازم میباشد .در غیر اینصورت   با تراکم

مطالب خود بخود مانع باز شدن  موضوعات و مطالب هم چنین باعث زحمت برای بازدید کنندگان خواهد شد

مرحوم همتعلی یوسفی  با خانواده  سمت چپ و حمید یوسفی فرزندان مرحوم خان میرزا ( جان میرزا )   در قلب دشت لهواز


لهواز دشت بی نظیر ایل

ابتدا لازم است از ابعاد ویژه و مشخصات جغرافیایی دشت مرموز و جاذبه های  جالب و سرنشینان این دره گهواره ای شکل ازمنظر ارتفاعات ، در دل کوهستان شمه ای بیان کنم تا  مجسم  کردن  ابعاد  وقوع داستان اندکی در ذهن بگنجد . برای عزیزانی که تا کنون پا را به دشت معروف و محبوب و پر خاطره لهواز -( لهباز ) نگذاشته اند با بیان وضعیت جغرافیایی گذشته و حال منطقه دشت لهواز،  بیشتر و بهتر آشنا خواهند شد . یکنواخت ترین و هموار ترین و پر وسعت ترین بخش قشلاق را  خیلی خلاصه برسی میکنیم و بعد به داستان شکار نا جوانمردانه از کمینگاه در حال بی خبری  موجودات  قابل شکار در حال نوشیدن جرعه اب به جنایت و خیانت به محیط زیست می پردازیم .دقیقا با این شرح میتوان  براحتی از هر حیث  اهمیت، این دشت  را در ذهن مجسم کرد .دشت لهواز یکی از انتها یی ترین قسمت جنوبی قشلاق است که بین چندین پارچه دهکده - شهرک  آباد مهم قرار دارد . بلندترین (مرتفع ترین ) محدوده سرزمین های قشلاق است . ازنظر وسعت و شکل کاسه ای بودن  از ارتفاعات چشم اندازهای زیبا و جالب و دل ربایی داراست ،بویژه در فصل اسفند  تا نیمه ماه نخست  فصل بهار ، بهترین موقع سال برای گشت و گذارولذت بردن از مناطق مختلف ان است . بین چند رشته کوه بلند و متفاوت محاصره گشته و بافت  طبیعی گوناگونی دارد. از شمال به رشته کوهی یکپارچه و صخره ای  و کشیده شده ازما قبل ورودی  دشت تا فراتر از بخش غربی ان . درختان و درختچه ای و بوته ای و دارای سنگهای خلل و فرج دار و غار و اشکفت های به نسبت کوچک اما قابل ملاحظه دارد .  از نظر اب و هوا هنوز هم چند درجه ای اختلاف دما با سایر مناطق پست نواحی همجوار دارد .حتی برخی ا ز روزهای زمستان سرد و کوهستانی خود دارای ریز برف و برفک در مناطق گرم جنوبی برخوردار است و  در مدت کوتاهی  بخشی از زمستان بشدت به اوج سرما بر خورد میکنیم همراه با یخ زدگی زودگذر ، جای تعجب دارد . اما بخش غربی  در حوضه آبریز دره های منتهی به هرم و کاریان و بلغان ،جنوب به حوضه آبریز هود و بیدشهر و تشکیل جویبار و رودخانه های خروشان با غرش هر چه تمامتر بسمت کفه هود و بیدشهر و کوره تشکیل دریاچه فصلی میدهد  بخش شرقی از گردنه پنج چاه که آبریزش به سمت حسن اباد و مارمه و بنارویه و کفه قرودوتو و دامچه میرسد . بخش مهمی دیگر و کلی ان از 4 کنج ان آب های جاری باران  باپر شدن جویبارهای کوچک سر انجام در دره میانی دشت بهم می پیوند و با اب دره های بزرگ  از جمله دره مجاور  خور(Khur) دست در دست هم میدهد و نهر های خروشان در فصولی از بارندگی شدید بهاره و زمستانه وارد دشت و کفه هود و بیدشهر میشود . پوشش گیاهی کم دوام دشت در اواخر زمستان و اوایل بهار با پدیدارشدن چهره بهاری از انواع گلهای پر پشت و علفزار به رنگهای ارغوانی ، سرخ و صورتی و زرد و مخلوطی از سایر رنگها عمر کوتاهی دارند و به سبب درمسیر دایم و تردد زیاد بزودی و عریان از گل و گیاه میشود واما بوته های خوشبو و کوتاه در دامنه و قلب مرکزی  دشت فراوان به چشم میخورد . در اوایل بهار نعمت های فراوان هدیه ساکنان دوردست و روستاهای هم جوار میگردد . دنبل و هکل انواعی از قارچ های کوهی و وحشی خوراکی در دو نوع گوشتی قرمز وصورتی ، سفید بوفور در سالهای پر بارش  زیر خاک و گاهی سر ازخاک غنی  زمین در آورده و مسافران و ساکنان  همچنین همسایه  ها را بی نصیب نمی گذارد . در نیمه و بخش شمالی انقدر خاک نرم و سورمه ای دارد که حتی یک سنگریزه عدسی اندازه هم یافت نمیشود و ان را به دشتی نرم و ملایم و استثنایی بدل ساخته است برای اسب سواری و موتور و ماشین سواری در چنین دشت هموار و یکنواختی با شیب بسیار ملایم حرف ندارد . همانطور که گفته شد پرندگان در گونه های مختلف بوفور یافت میشود و گونه  هایی از ان از بین رفته و بقیه همچنان به زندگی ادامه میدهند . کاکلی و دم جنبانک با اواز خوانی در بهار و پاییز از همه مشهود تراست . سایر پرندگان از جمله هوبره و سینه سیاه (با قر قره )و تعدادی عقاب و شاهین بودند که دیگر دیده نمیشوند و یا بندرت در معرض دید هستند . مهمترین ویژه گی دشت لهواز برخورداری از کندو های عسل کوهی یا وحشی فراوان بر درختان کنار و یا بر صخره های کوهستانی ان بود که هر ساله در فصل برداشت علاقه مندان را به انجا میکشاند . این رشته کوه شمالی و دارای صخره ها و پرتگاههای غیر قابل نفوذ زیستگاه مهم بز و کل بود . همانند سد عظیمی مقابل دشت خودنمایی میکند . مهمترین و بلندترین مانع  طبیعی دشت را در بر گرفته است .از قدیم الایام هرچه بز کوهی و پازن در منطقه بود در این ناحیه وسیع و مرتفع زیست میکردند به سبب داشتن پناه گاه ها  ی قابل   اطمینان محل تجمع و زیست گرگ و کفتار و گاهی پلنگ و نوعی گربه  وحشی بود . راه مال رو نداشت و ویژه  چراگاه بز و گله های بز  صخره نورد بود . کمتر به جهت بافت سنگی زبر و خشن از چرای گوسفند یا میشها استفاده میشد . انتهای شرق رشته کوه شمالی دشت ،دره ی عمیق بدون گذرگاه بود که از شمال به جنوب و به گردنه پنج چاه ختم میشد که  هم دارای چند ( 5 )حلقه چاه کهن داشت و دارد .به همین علت آنرا منطقه پنج چاه نامند و اینجا در گذشته اتفاقات در خور توجهی رخ داده است . محل قشلاق و یژه عزیزان طایفه فرهادی بود که نزدیکترین همسایه دشت بود . فاصله  اندکی تا  هموار ترین  قسمت و دروازه دشت  بی انتهای روبرو میگردد . ورودی اصلی و ماشین رو ی دشت از همین نقطه بود که از طریق دره پر تراکم و پر درخت از نوع کنار به شکل مارپیچ و دامنه علفزار به ابادیهای معروفی مانند حسن آباد و مارمه و روبه سوی بنارویه و جویم و سایر دهکده های اباد و سرانجام به سمت منطقه لارستان راه داشت .توپ و کلمب جنوبشرقی و ورودی راه اصلی گردنه دشت لهواز که چسبیده به حوضه جنوبی کم وسعت پنج چاه یا تخت کوهستانی مرتفع و گرد مانند واقعست که دارای  رگه های سفید  رنگ تا زرد و کرم کم رنگ و بافت گچی و آهکی داراست و چراگاه و زیستگاه اصلی قوچ و میش های وحشی در گذشته بود . این برج طبیعی که بنظردامنه قارچی راه راه ودور کمر و زیر چتر قله میچرخد و اطراف تکه کوه  همانند کمربندی سفید احاطه کرده است .گاهی مواج  بنظر میرسد . راه های دسترسی کمی دارد با وجود بافت گلی و سنگی اما از نقاط جنوبی و شرقی ان میتوان از ان صعود و به دشت قله ان رسید . از این دشت تمام مناطق اطراف دیده میشود . از این نقطه دشت قند قشلاق طایفه جوچین با فاصله بیشتری را شاید بتوان در روزهای پاک و صاف و شفاف دید . این قلعه طبیعی از جنوب به دره عظیمی در لابلای کوهستان درهم گره خورده پر از  درخت چه و بوته زار است   که دره خور نامیده میشود و باغ مرکبات ونخیلات بلند بالا خودنمایی میکند . این دره کاملا  محصوراز چند دامنه شیبدار حول محور با نیم قوسی نا منظم میچرخد . در عمق و دامنه با اب روان چشمه رودخانه ای و چند حلقه چاه منطقه خاص و بکر شخصی را شامل میشود که از بالا به دره همیشه  سبز و باریک و دامنه دار خوانده  میشو د . اغلب تپه های صخره ای پر از درختان بادام و چالی تیغه مانند و شمشیر گونه و کشیده و تیز و برنده هستند و قله یکنواخت ندارد . بجز غرب که به قله و رشته بلندی بنام پر پلنگی مرتفع ترین دامنه قسمت جنوبی ان است . از هر دو طرف بهتر بگوییم چند طرف دارای پرتگاههای شیب دار  عظیم نسبتا غیر قابل ورود است . همینطور که از خور جدا میشویم و به سمت جنوبی ترین منطقه  دشت میچرخیم نیمدوری میزنیم از درههای عمیق و دامنه ای تیغه مانند فاصله میگیریم و به ورودی دوم و ابتدای راه سنگلاخی   مال رویی واخیرا  ماشین رویی میرسیم که نامی زیبا و با معنا بنام چاه گورکی یا گوریکی برخود دارد و بیشتر از سایر نامها بر زبان است . پیرامون  این دره و دامنه   بجز اطراف چاه  گوریکی چهار فصل جولانگاه  انواع وحوش و پرندگان بود و تا کنون هم بازمانده پرندگانی چند گونه میتوان دید . این قسمت کلا به طایفه کلمبه ی و اولاد کاظم اختصاص داشت . واز طرفی با مشکلات رفت و امد پس از کش و قوسهای فراوان و پستی و بلندیهای پر درخت و دره ای و بالا و پایین رفتن ها به چهار رودخانه و در مسیر اصلی راه ارتباطی هود و بیدشهر و کوره و لارستان و از سمت غرب و شمال غرب به کاریان ابادی کهن و تاریخی و سرانجام به هرم و بیش از دهها روستا و ابادی معروف و همجوار با قشلاق میرسد  که تعداد فراوانی از ساکنین آن مکانها ها از اهالی باصر یها هستند که به مرور زمان و به مقتضیات زمان و مکان سکنی گزیده اند.ابتدا به  بلغان و دوباره به سمت بنارویه و جویم و فرشته جان و جلال اباد و در شمال به چغان و احمد محمودی و دریاچه فصلی هرم و کاریان منتهی و از سمتی هم به قشلاق ایل قشقایی  خرده دره و مبارک اباد و سر انجام جهرم و قیر و کارزین و سایر بلاد ادامه میابد . اما کمی دور تر از سمت شرق دشت هم دره های تو در تو و پره های تیغ مانند که مهمترین ان پر پلنگی به چاه گز در عمق یک دره کم وسعت با یک حلقه چاه قدیمی که متعلق به اولاد محمود و اولاد مهد خان و اواخر محل اصلی اتراق خاندان مرحوم سرمست قنبری و فرزندان تعلق داشت . که با دامنه های شیب دار محل تجمع میش و قوچ و سایر وحوش بود . زیستگاه  بسیار مناسب و چراگاه طبیعی و دارای مناظر بدیع و زیبایی در بهاران خلق میشد که انسان از تماشای همه ابعاد ان سیر نمیشد . طبیعت بکر ان پس از ترک ایل دست نخورده همچنان باقی بود تا ساکنان و صاحبان اصلی بر ان مستقر میشدند و به زندگی پاییز و زمستانی تا اوایل بهار سال بعد  سپری و دوباره کوچ و تنهایی و جا گذاشتن قشلاق و چرخ  کوچ و زندگی ادامه داشت . براحتی ورود به ان امکان پذیر نبود به سبب داشتن دره های متوالی و تکه دامنه های و گلوگاههای تنگ و باریک و پر درخت راهیابی مشکل بود بخصوص در تنهایی مشکل درندگان هم وجود داشت . کفتارهای درشت و گرگهای درنده هم جولان میزدند . حالت چرخشی و خلاصی از چاه گز از  نیمه غربی دشت جدا و به سوی نیمه  شمالی اصلی دشت لهواز و کندر و پرتگاه مهم و در خور توجه سر بودر و چشمه و چاه معروف بودر میرسیم که از چند جنبه دارای اهمیت فراوانیست . راه مال رویی سخت گذر از کهن ایام به سمت بلغان وجود داشته اما چند سالیست که راه ماشی رو یی احداث و به راحتی دستیابی به تمام نقاط دشت اتفاق افتاده است . این نقطه محل اتفاق مهم داستان ما قرار دارد که شکار و قتل عام کبک و سایر وحوش در تابستان و در غیاب ایل اغلب در این نقطه خاص جغرافیایی اتفاق می افتاد . اما سایر مشخصات وجودی دشت لهواز که گفتنیست اینست که : دشتی که نیمه شمالی ان بسیار تخت و هموار و نیمه جنوبی ان با شیب ملایم به یک دره کم عمق در مرکز میرسد و در واقع دشت بدو نیم میشود . نواری پر پشت و متراکم از درختان  کنار کهنسال  و یک حلقه چاه بسیار عمیق در میانه دشت ودر کنار دره سراسری از زمانهای گذشته بیادگار مانده و زمانی هم از اب ان استفاده میشده است .دربخش جنوبی و حوالی چاه گوریکی فقط یک اب انبار ( برکه شکسته که تا نیمه تابستان و شاید تا پاییز دارای اب  ذخیره شده باران است . درختان کنار پراکنده در دل دشت بجز در دل و کناره دره مرکزی وجود ندارد به سبب تجمع بیشتر اهالی ساکن در دشت اغلب درختان و بوته ها قطع شده  و پایان یافته است. در زمانهای گذشته درختان منطقه دشت فراوان بوده البته هنوز تک درختانی در ابتدای دامنه دشت بچشم میخورد که جایگاه لانه سازی پرندگان بومی است . ساختار دشت به لحاظ وسعت و زیستگاه مناسب در تمام فصول جایگاه آهو و در دامنه ها قوچ و میش کوهی بود . از دیگر مشخصات ان وجود پرندگانی نظیر هوبره درشترین پرنده منطقه و چغروک به شکل هوبره اما کوچکتر اندام و کبک و تیهو و سایر پرندگان بوفور یافت میشد . نعمت خداوند انقدر فراوان بود و مردم بی نیاز،   در پی نابودی انها نبودند وتنها در حالت تفرج و تفریحی به  شکاراقدام میکردند . اما با زاد و ولد بهاره دوباره کمبود ها جایگزین میشد . در غیاب ایل همه نشانه های ایل از جمله دامها و ادمها بیکباره منطقه را ترک میکردند وحتی معروفست که میگویند انجا کو کو هم اواز نمیخواند کنایه از خلوتی و تخلیه محض از انسان و مایملک اوست . هیچی موجودی زنده ای از ایل  حتی حیوان وامانده و لنگی هم ابدا یافت نمیشد دشتی که گاهی از تردد و حرکت جمعی بخش مهمی از ایل مجال گفتگو هم نداشت با ترک ایل هیچ جنبنده ای چه شب چه روز( نسا ) زیر سایه و بر افتاب وجود نداشت منظره عجیب و متحیر کننده از خلوتی ان برای انسان که موجودی اجتمایی و نیاز به رفاقت و هم نشین و هم صحبتی دارد وحشتناک و گیج کننده است.اگر  فردی تمایل داشته باشد شب و روز تنهایی را پیکار   یا  بی کار  و خود خواسته و نا خواسته گذرش انجا بیافتد کسل کننده و تا حدی رعب اور خواهد بود  . شب و روز در غیاب دوباره ایل قوچهای کوچک اندام از نژاد قوچ لاری  و آهو ها به راحتی و فارغ از هر خطری در همه قسمتهای دشت وسیع پرسه میزدند و جولان میدادند . بجز افرادی برای جمع اوری عسل کوهی و گاهی شبها برای شکار از ابادیهای اطراف انهم بطور محدود دوراز  افتاده ترین وخلوترین منطقه قشلاق حضوری موقت در دشت لهواز داشتند  . از شدت گرما ی تابستان و اوایل پاییز هیچکس توانای حضور دایم در ان دشت نداشت بخصوص که اب چاه و چشمه ها فرو کش و روبه نقصان و دستیابی به اب مشکلتر بود .هر چند که اب برخی چشمه ها زالو دار دایمی بود . انگلهایی که فقط در این فصل به زبان و پوزه حیوانات وحشی میچسبید وتا مدتها به میزبانی و میهمانی یکدیگر مشغول بودند . انقدر خون حیوان را می مکید تا سیر چاق و فربه و خود را رها میکرد ولی به قیمت درد و رنج و بیماری و لاغری حیوان می انجامید . هم چون دامهای اهلی در فصل ورود به دشت در نیمه پاییزبه بعد گاهی دیر تر و گاهی زودتر فرا میرسیدند ، این قصه ادامه داشت . گاهی از بی توجهی به زبان و دهان انسان هم راه پیدا میکرد، به زیر زبان میچسبید و جا خوش میکرد . اما راه درمان و رفع ان توسط افراد با تجربه وجود داشت . اما اصل ماجرا زمانی شروع شد که سلیمان برای شکار از ایل جدا شد . و فرسنگها را باید طی میکرد به دشت لهواز شکار گاه دایمی در غیاب ایل برسد شهر به شهر و روستا به روستا با پای پیاده و سوار بر خودرو بخش نهایی مسیر را با موتور باید میپیمودتا به تنهایی به دشت عاری و خالی از انسان برسد .  .در فصولی از گرم سال بهیچ وجه امکان سیر و سیاحت و گردش حتی  امور کاری هم به صلاح هیچکس نبوده و نیست که پا را به دشت بگذارد . هم هوا فوق العاده گرم و کشنده و هم اسیر ات موذی از قبیل زنبورهای هجومی و تشنه  کام خواهد شد . دشتی به این زیبایی در فصولی از سال مانند بهار ناگهان به جهنمی به تمام معنا برای واردین ان در فصول نا مناسب تبدیل می  شد . اما شکار نا جوانمردانه سختی و ملامت نمی پذیرد . او تفنگ ساچمه ای خود را لول و قنداق کرده بود و از شوق ورود به دشت و ناملایمات و گرما و سایر خطرات را نادیده و حس نکرده ، سر از پا نمی شناخت . معمولا برای شکار کبک همه سختیها و مصایب پیش رو را پذیرفته بود و قدم پیش نهاده و تک تنها روانه دشت بود  انهم بخشی از عرض دشت را  پیمایش و به مقصد رسیده بود . از شدت گرما مجال و اجازه فعالیت نداشت . از شدت گرما تا غروب  اوایل شب  اول بایستی صبورباشد و در سایه کمر و درختان کنار چسبیده و  آویزان به ته صخره استراحت کند . در اخرین توان جوشش چشمه چاه سر بودر محو تماشای یورش موجودات تشنه  بود و جدال و نزاع بشدت ادامه داشت . همه  برای مالکیت اب  در تلاش  بر اندازی یا دور کردن دیگر موجودات بودند . بیشترین حجم ازدحام را زنبور های سرخ و زرد بود که با  تجمع  خود اجازه ورود هیچ حیوانی دیگر را نمیدادند . لاشه بسیاری از زنبورها و ات و بعضی موجودات کوچک جثه در اطراف چشمه دیده میشد با وجود روبه نقصان رفتن اب و بوی نا مطبوع و نا مطلوب موجودات چاره ای بجز رفع تشنگی نداشتند . در اوقات گرم و تفتیده ایام تابستان و پاییز این زنبو های سرخ و درشت پیکر و نیش و زهر دار بودند که حرف اول را میزدند . بنوعی موجودات ریز ترباید  اجازه ورود و استفاده از اب گندیده را داشته باشند . اب زلال و گوارا پس از خروج ناگهانی از درز صخره به محض فرو ریختن در حوضچه های متعدد در اندک زمانی آلوده و گندیده و تهوع آور میشد . بوی لجن  اغشته به اجساد گندیده موجودات تلف شده  خود سبب حضور پاره ای موجودات دیگر برای ارتزاق و بهره خوراکی گردیده بود و اوضاع چشمه و چاه بحرانی و هر دم بیل و پر تراقیک بود حتی انسان هم نه جرات و نه رغبت حضور بر سر چشمه و اطراف ان را داشت . حتی پرندگان شکاری با وجود عطش با حضور دسته جمعی زنبورها باید صیر کنند تا از تجمع زنبورها کاسته شود و بر حوضچه ها حضور یابند و ابی نوش جان کنند . مبارزه برای بقا همچنان ادامه داشت . کم توانها و موجودات ضعیف یا اجازه ورود نداشتند یا شهامت بخرج داده و با مایه جان در میان نهاده و برایشان گران تمام میشد جانشان در خطر می افتاد برای تصاحب جرعه ای اب صحنه وحشتناکی می افریدند . مبارزه بی امان برای زنده ماندن ان دسته از موجوداتی که تاب و تحمل تشنگی نداشتند بیشتر نمود داشت  . پرندگان ریز و درشت هم با نوک زدن چندی در اب لذت چشیدن اب را از دست داده  بال ن فرار را بر قرار ترجیح میدادند . جنگی تمام عیار بر سر تصاحب اب که همه را وادار به ستیزه جویی کرده بود ادامه داشت . همه را در گیر نزاع و چنگ اندازی بهم  کرده بود .  هیچ موجودی صد در صد  در امان نبود و جان همه در خطر از دیگری بود. حتی زنبورهای گستاخ و مغرور و صاحب بلا منازع دشت بیکران و پر اب ترین منبع باقی مانده دشت خالی از سکنه انسانی بنوعی با زور و زور گویی  وبا تلفات جزی جای پای خود را محکم نگه داشته بودند . حال با چنین اوضاع و احوالی یک انسان به چه امید وسودا و  سودی قادر خواهد بود در اندک زمانی به چند قدمی اب  قدم گذاشته ، وارد گود معرکه گیری شود .از محالات بود که انسان بدون اندیشیدن راه حل مناسبی در آنوقت روز پا پیش نهد . همه یکدیگر را به چشم دشمن قهار مینگریستند . چاره ای برای سلیمان نبود بجز صبر کردن و کاسته شدن حجم  موجودات که بنوبت بهره ای از اب میبردند و دور میشدند . زنبورهای م با وجود سیراب شدن مهلکه را فعلا ترک نکرده و  پشته بر پشته بر هم سوار و درخشش سرخ فام خود را برخ تمام موجودات حاضر میکشدند . با پایین رفتن آفتاب به لب کوه  و رسیدن سایه و اندکی خنکای  هوا از تجمع موجودات کاسته و کم کم آرامش بر قرار میشد . او هم باید تلاش زیرکانه خود را میکرد و از لانه امن خود خارج و به هدف خود فکر میکرد . برای نیل به هدف خویش اول باید اتاقک کمینگاه خود ( کچه )را درست و راست و باز سازی میکرد . با وجود گرمی هوا باید کار را شروع میکرد لذا فرصت زیادی با این جو و اوضاع نداشت . مدت زیادی نمی توانست در میان در گیری اینهمه موجودات زمینی و هوایی دوام اورد . سنگهای داغ ریخته شده را بر هم سوار کرد و کم کم در چند ساعت باقی مانده به  شب ،خانه ای سنگی و ایمن از نو بنا کرد . اتاقی که در آینده بلای جان ده ها گونه موجود و حیوان ریز و درشت خواهد بود . در چهار گوشه  روزنه هایی برای پاییدن و شلیک کردن تیر تجهیز کرد . در دلش با نصب هر سنگ موجی از شادی کاذب برای شلیک و شکار غنج میزد . طوریکه دیگر گرما بر او کارگر نیافتاد و پیوسته در تدارک ساخت کامل پناهگاه و سنگر اصلی نابودی پرندگان و حیوانان وحشی احتمالی ورود به حریم چشمه چاه بود . سر انجام سنگر ساخته و با فاصله مناسب و مسلط بر آبشخور چشمه و تمام جوانب کوهستان قرار داشت . چند بار هم تفنگ خود را آزمایشی به چرخش در آورد تا مبادا عیب و نقصی در کار باشد .اینک شب را در جایی دورتر از چشمه  در کناره  دشت خلوت و بدون سکنه انسان و دور ترین مکان از محله و دهکده ها  باید سپری کند و فردا صبح زود  کار و شانس  خود را بیازماید . فردا صبح زود زمان پرنده خوان بر خاست . با وجود بیخوابی شب گذشته  با عجله برخاست تا فرصت از کف  نرفته از شیب صخره ای دره نیم هلالی به آرامی پایین و در مخفی گاه و یا کمینگاه آرام گرفت . وقت حوصله سر رفتنبود  وبه  انتطار پرندگان تشنه نشست . پرندگان در حال آواز خوانی   بسوی چشمه  سرازیر شدند . با آواز خوانی بالای شفق دره کم کم سر و کله کبکها که دسته جمعی و ، یکی یکی با احتیاط وارد گود و مهلکه و نوشیدن اب میشدند . تعداد زیادی کبک و تیهو به جمع انان اضافه گشت . حال وقت شلیک نهایی و بزمین ریختن شکار بود. قلبش در این زمان به تپش افتاد . لحظه حساس و خوبی پیش امده بود. از طرفی نهیب و ناله تفنگ حد اقل تا یکی دو ساعت ارامش کوهستان را بهم میریخت و دیگر وقت طلایی از بین میرفت . با گرم شدن هوا و سر رسیدن همه موجودات و ات خطرناک و گزنده منظره روز قبل تکرار میشد . از این حیث دچار تردید در شلیک شده بود از طرفی فقط همین یکبار شانس یکروزه را داشت  . با خود کلنجار رفت که شلیک کنم  یا نه و با عجله ر درون کمینگاه تفنگ را در فضای محدود چرخاند تا از زاویه مناسب و روزنه با دید کامل حد اکثر شکار نصیبش شود اما از بد شانسی اینبار لوله تفنگ به بخشی از کمینگاه سنگی بشدت بر خورد  و بخشی از کچه فرو ریخت انهم با صدای اخطار دهنده به تمام پرندگان و خزندگان آماده نوشیدن اب از چشمه . همه موجودات اب نوشیده و ننوشیده و اماده پرش به تجمع اطراف چشمه رمیدند و پریدند همه پر زدند و تمام آرزو ها به یغما رفت اطراف چشمه خالی از جنبندگان شد . لعنت جانانه به خود و اقبالش فرستاد از این بی توجهی و عدم شلیک بموقع به تجمع پرندگان روی لبه و اطراف چشمه  چاه . همه چیز خراب و شانس مجدد در پیش بود . دوباره از کمینگاه خارج و بخش ویران شده را علنی با ایجاد بهم خوردن صدای سنگها و گاهی ریزش خرده سنگها  را چید و مرتب کرد .همه اعضای منتظر کوهستان را به توجه و تماشا از راه دور وا داشت . دوباره نشتن درون دخمه گرم و انتظار طولانی و فرصت مجدد اورا عصبی و ناراحت ساخت.اینبار تصمیم جدی گرفت سر فرصت مناسب اقدام به تیر اندازی خواهد کرد و خود را از این کمینگاه نا مناسب رهایی خواهد بخشید حد اقل یکساعت بطول انجامید که دوباره نیمی از رمیدگان و پرندگان تازه وارد به سرک کشیدن و چشم نداختن و کم کم پایین پریدن را آغاز کردند . شادی موقت به او داشت بر میگشت تا اماده شلیک به جمع تشنگان بی خبر از همه جا شود . چه مصیبتی به جمع تشنگان روی آورده بود خود را جمع و جور کرد و تفنگ را به بغل کشید و اندکی نیم خیز شد از ترس ریختن خانه سنگی بر سرش با ته به زمین افتاد اما بدون صدا دوباره هدف گیری کرد که دست بر ماشه ببرد ، در این حین ناگهان دهانش از تعجب باز ماند چه شانس و چه اقبالی . دست نگه داشت . گله گوسفندان کوهی شامل میش و قوچ در افق ایستاده و محل ورود خودرا پاکسازی میکردند تا درفرصت مناسب از صخره ها  پایین پریده و آبی نوش کنند  و از محل پر خطر دور شوند. انها خیلی خیلی اگاهی به خطرات روی چشمه ها  و اطراف داشتند و تا حدی از خطرات سالانه بر لب اب و پیش بینی لازم را بعمل اورده بودند . چند کل و بز هم با عجله خود را از کمر آئیزان و بی پروا از قوچ و میشها زودتر خود را  لابلای سنگهای بزرگ و نا منظم دره به ارامی و با دقت قدم پیش میگذاشتند . اینبار شکار قوچ و میش دلش را حسابی برده بود . شکار کبک تبدیل به شکار قوچ وحشی شده بود . همه یکی یکی وارد دره شدند و یکدم پوزه بر اب زدند اما زاویه نا مناسب بود و از دید کمینگاه تا حدی بر خلاف روزنه مناسب در حال نوشیدن و برخی جست و خیز بودند . وقت طلایی را داشت از دست میداد . خود را چند باره چرخاند تا انی شلیک کند فاصله خوب و ایده ال و روزنه هم مناسب بود ولی فکر اساسی برای تعویض فشنگ را نکرده بود . یک ان دست بر ماشه یادش امد که فشنگ ساچمه درسر سوزن قرار دارد و باید فشنگ را تعویض و آنگهی شلیک کند . اما این موقعیت در دسترس نبود نه شکار ها پایبند لب اب و نه کمینگاه گنجایش باز و بسته کردن و جایگزینی فشنگ داشت بازهم با ایجاد سر و صدا شانس خود را هدر رفته میدانست شکار ها داشند خود را از چشمه جدا میکردند و اخرین راس هنوز پوز بر آب داشت که تصمیم انی گرفت که با همین قشنگ کبک زنی (ساچمه ) شانس خود را بیازماید. تفنگ درست و حسابی به بغل رفت و دست بر ماشه با هیجان زیاد از حد  ماشه را  فشار اورد  با دود و صدا و لرزش دوباره خانه بر سرش خراب شد اما دلخوش به نتیجه کار و شکار خود را از لابلای سنگهای ریز و درشت بیرون کشید و تفنگ را هم خلاص کرد و بجای و محل دقیق شلیک دوید . بخیال خود که حال موفق به شکار چند راس شده است .ذوق زده و رقصان در میان ذرات غبار پراکنده در چند متری فضای درون دره نگریست اما چیزی نه بر بزمین  و نه شکاری دور و بر خود دید . کمی مکث کرد .آثار خطی خون بر صخره سنگها دید و خط را دنبال کرد خطها به نقطه تبدیل شده بود و هر چه جلوتر میرفت فاصله نقاط از هم دور تر میشد .شاد از اینکه تیرش به هدف خورده و دارد آثار موفقیت را با حلاوت دنبال میکند تا سر انجام به زمین افتادن شکار ناجوانمردانه خود دست پیدا میکند خسته و کوفته از این بابت که دارد رد خون را کم کم گم میکند و از بس در دل گرما کوهگردی کرده که دارد از نفس میافتد و شاید از تشنگی خفه شود . ایا سر انجام نتیجه بی حاصل کار خود را میبیند دست از پا دراز تردست از  تعقیب رد شکاربرداشت ، نتنها نفعی برای او نداشت ، بلکه امکان داشت ازشدت  گرما و تشنگی هلاک شود پس از دوندگی بی نتیجه یک نیم روز، دست از کار کشید و روانه مرکز سر چشمه و محل  استقرارو کمینگاه  خود شد و از شدت گرما و هجوم زنبورها به هنگام برگشت ، بیش از این ماندن بر سر چاه و چشمه کم اب و سیل جمعیت  موجودات  قانون گریز را صلاح ندید .ترس از صدمات وارده  حتمی  بر سر رقابت دسترسی به  آب برای همیشه محل را ترک کرد و تجربه خوبی آموخت که شکار خود راه و رسمی دارد و ناجوانمردانه شلیک کردن انهم با کمین بسیار نفرت انگیز و خلاف مرام شکارچیان قدیمی وبا تجربه ، حتی پیشینیان است . بهمین سبب به خود قول داد هرگز لوله تفنگ خود را  به سمت هیچ موجود زنده نه دراز کند و نه دست برماشه زند . شاید تا اخر عمر بتوان جبران خطاها و اشتباهات گذشته را بنحوی جبران کند . او تا اخر عمر سر قول خود وفا دار ماند و عبارت شکار ممنوع را بر دست و چشم وذهن و افکار وحتی  اندام خود حک کرد . مهری بر سینه زد که هر گز بی عدالتی های روا داشته در حق محیط زیست  را نادیده نگیرد .پیوسته  شکار نا موفق و نا عادلانه عذابش میداد و از طرفداران سخت محیط زیست گردید و در مقام دفاع از شکار بی رویه  در کمینگاه وحوش شد  و سر انجام وصیت کرد که هر گز با این تفنگ به سمت هیچ شکاری شلیک نشود . در کهنسالی در درد و رنج و غذاب خود خواسته مینالید و بالا خره روزی از روزهای خوب خدا جان به جان افرین تسلیم کردو دستش از این دنیا کوتاه شد و با کوله باری خطاهای نا بخشودنی عازم سفر به آن دنیا گردید .این همه از گفتار و کلام خودش بود که آخر  پیری و اواخر عمر گناههای متعدد خود را بر میشمرد و در واپسین نفسهای خود نالید و در غصه غوطه ور بود . بر قرار و سلامت باشید

  گناه خود را بیش از ثوابش می پنداشت . شاد باشید  




خاطراتی از گذشته مادر بزرگ

گذر گاهها و نماد ها ی ایل

سرزمین کاریان کهن قشلاق و خاستگاه باصری کلمبه ی اولاد حاجی عزیز، جنب آتشکده و قلعه گلی کاریان

دشت ,هم ,های ,ان ,اب ,دره ,خود را ,و در ,و به ,و از ,دشت لهواز

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

درج آگهی شما در 100 سایت نیازمندی | تبلیغات اینترنتی | بازاریابی اینترنتی مسیر معوج ......... وبرو آموزش و فروش کتاب های علوم غریبه سکته قلبی deapawealqui موضاعات دینی مذهبی حقیقت آرامش بخش و آزار دهندست بهاردوباره(خاطرات کموتراپی من) تــنــهــای بــی ادعـــــــــــــــا