محل تبلیغات شما


 به نام خدا

هزار داستان :

از عسل شیرین تر داریم ، نزدیک بود سبب مرگ دو نفر شود !

چهار شنبه 28/8/99

عسل طبیعی در کندوی کوهستان نزدیک بودجان دونفر را بگیرد.

برداشت عسل از کندوهای طبیعی و خانگی معمولا در مرحله اول فصلجو درو یا  زمان برداشت محصولات گندم و جو اوایل تیر ماه تا مرداد  انجام میشود . بهاصطلاح گفته میشود کندو ها پر شده یا پر کرده است  . اما در مورد کندو های عسل طبیعیو کوهی وضع متفاوت است . در گرمسیر با توجه به سال خوب و بهار پر بارش و گل و گیاهو با توجه به جمعیت فعال در یک کندو ، در دسترس بودن یا نبودن بکلی فرق می کند .به علت دست نخورده بودن کندو ممکن است تا سالها در خفا ، جهت ذخیره سازی عسل   برای آذوقه کلونی زنبورهای عسل  باقی بماند . درمناطق جنوبی و گرمسیر زنبورها ی جداشده از کندو ی اصلی با ملکه جدید تشکیل کلونی جدید و کم جمعیت بر درختان چالی و کنار و بوته و درختچه های کوچک بچ زده  (کرده )و کندو   می سازند  و شروع به فعالیت می کنند . گاها در نقاط کوهستانی و در صخره ها و غارها وشکاف سنگهای کوهستان و اغلب در معرض دید کندوی خود را به پا می کنند . رفتار واقعیو رمز و راز های زنبورهای عسل  باید دردستور کار کندو داران با تجربه و کارشناسان ذی ربط توصیه و ارایه شود . بهر حال بهماجرای استحصال عسل از کندوی پر جمعیت اما مشکوک بپردازیم . این داستان مربوط بهزمانهای گذشته و دور است و راوی عزیز و شادروان عزیز . گفته است :. . زمانی که ایل بهاولین نقطه قشلاق رسید و توانست تا حدی نفس راحتی از کوچ طولانی یک ماه و نیم بکشدتازه در میان کفه نیمه شوره زار پر وسعت و دشت هموار و علفزار خشک ولی پر مدار=( علفزار خوراک دام )برای استراحت هفتگی مجال ماندن و توقف داشتند ،تا پس از آن به یوردهای زمستانی واخرین توقگاه خود برسند . ایل در این  نقطهبه سه بخش تقسیم میشد . گروهی به سمت احمد محمودی و کفه هرم و کاریان و دستهای از گلوگاه مارمه به سمت اخرین نقطه قشلاق و اخرین دسته از سمت بنارویه وبختیاری به سوی تنگ حنا و گاوونی وکناره بیدشهر مستقر میشدند این داستان مربوط بهدسته میانی مستقر در دشت و کفه هموار قرودو تو = qorudutu و در چهار راه اصلی تقسیم  شاهراهقشلاق بود . در کنار کوهستان بظاهر  آبی رنگ و  دارای آسمان آبی و زمین زرد   در دامنه کوه، رشته  کوه  تیزو برنده واقع بود  . خستگی ماهانه بدر رفته و کم کم با اب و هوای خشک و گرمپاییزی خو گرفته  تا در فرصت مناسب به ادامهکوچ بپردازند و خلاصه در یک نقطه آرام گیرند . رمه ها ، گله ها در این هفته  برای چرا به دامنهکوهستان   رفته و چوپانان هم چماق و کلاک  بر پشت گردن آواز خوان بدنبالانها روانه بودند تا جایی رسیدند که به بن بست کوهستان و فرو رفتگی دشت در دامنهکوهستان بر خوردند . سهراب  و شهاب حین گشت زنی بدنبال گله رفته بودند .  ان دو نفر چوپان حین گشت زنی در اطراف گله به مورد مشکوکی درصخره بر خورد کردند . با پرواز انبوه ات در هوا و زمین و دهانه غار اگر اشتباهنکنم خبری است . قبلا مو به مو درختان و صخره ها و کمر و غار های کوچک را که کاپولنام داشت گشته بودند تا به ان نقطه رسیده بودند  با دوستش به تجسس و کنجکاوی پرداختند  و همه جوانب رابرسی کردند اما به سبب شیب سخت و امکان سقوط از ادامه صخره نوردی  منصرف و به منزلبازگشتند . مورد خاص را بااهالی و اربابان مطرح و به م پرداختند . قرار بر اینشد  ضمن مراجعه حضوری به جستجو ی بیشتر بپردازند . شبانه قاصدی به  محله یکی از کمر رو های بومیفرستادند تا در این زمینه با انها همکاری کند .قرار شد فردا صبح گروهی بهمحل تجمع پشه ها   مراجعه کنند . فرد بومی بسیار خبره وبدون طناب همه صخره های کوهستان را در نوردیده بود و تمام فن سنگ و صخره نوردی رابلد بود شهاب و سهراب دو نفر چوپان با همراهی ارباب قصد کوهگردی داشتند .  شهاب جوان برنا  قد بلند وتا  حد  هیکل غیر عادی داشت . لاغراندام با موهای یکدست مشکی مشکی و شلال و معروف به دار دراز بود .از این بابت وقتی صدایشمیکردند پیوسته خنده بر لب داشت . و هیچو قت بدل نمی گرفت .  قبلا هر دو  زیر صخره چندمتری و غیر قابل دسترس برای پیدا کردن راهی به محل میان صخره  و غارچه کوچک درتلاش بودند . اما موفق نشدند . فردا صبح زود ساعت6 در کنار چادرها بساط صبحانه  جمع و جور کردند بار دو قاطر با  وسایل لازم آب وظروف و طناب و هر چه نیاز داشتند با خود بار کردند و روانه کوهستان نه چندان دوراز چادر ها شدند . بهر ترتیب گروه 5 نفری بار و بنه در پایین صخره ها وسایل را به  زمینگذاشتند و مابقی امور صعود  را در  اختیار صخره نورد معروف سپردند . صخره قائم حدود  7یا 8 متر ارتفاعداشت . اما لغزنده و صاف بود .   برای به چنگ اوردن عسل طبیعی ، کوهی  جنگ و گریز و مبارزهخطرناک در پیش رو بود .  ابتدا توسط فرد صخره نورد با زحمت و تلاش برای دست یابی  به کندو ی دور از دست رس اقدام شد .مرد بومی بدون استفاده از طناب مانند بز کوهی ازکمر کش کوه  بالا رفت و از دو نفر از نیروهای کمکی کمک خواست . دیگ و دیگچه وکاردک و طنابها  نیاز داشت . وقتی به دهانه رسید داد و فریاد زد برای همین بودهکه تا حال کسی موفق به خارج کردن کندو ی عسل نشده است . پایینی ها دا د زدند بالا چه خبر است ؟. گفت اوضاع خراب است اینجانزاع و جنگ بر قرار است او تا دهانه غار جلوتر نرفت . از دو نفر کمکی درخواست کرد از سمت راست  دامنه ،دور تر خود را به بالای سر نزدیک   غار برسانند .بعد از نیمساعت معطلی  بالا آمدند اما از آنجا هم دسترسی به دهانه غار غیر ممکن بود . باکمک طناب و راهنمایی فرد بومی به سختی موفق شدند به نزد کندو در دهانه غار برسند .  هر سه در کنار هم دور تر از دهانه غار نظاره گر وقایع بر سر ان کندو بودند .نزاعی سنگین در جریان بود جنگی هوایی و زمینی و اطراف هدف بین دو گروه مهاجم ومدافعین کندو به سختی در جریان بود . جنگ نا برابر و سازمان یافته ، بین گروهیبا تعداد میلیونی و کوچک اندام با گروه بسیار اندک ولی  اندازه چند برابر هر زنبور عسل  قد و وزن داشتند .باسلاح های کشنده و برنده و چنگال و اندامی برنده  ، از همه مهمتر زهری کشنده ومهلک به مبارزه می پرداختند . جنگ بین زنبور عسل و زنبور قرمز  یا  سرخ با چشمان آتشین،عصبانی در جریان بود .مهاجین  برای تصرف مواضع و منبع و معدن بهترین ماده شیرین غذایی   بشدت حمله می کردند .   تلفات زنبور های عسل 5 برابر بیش ازتلفات زنبور سرخ و قوی بنیه  بود /تنها سلاح های محاصره کنندگان هجوم دسته جمعی  و تکه تکه کردن بدن زنبورهای بزرگ بود . اما سلاح کشنده قرمز ها با نیش و زهر کلک تعداد زیادی را در هر بارحمله می کندند . حسن و نقطه اتکا  لشکر عسلی ها به تعداد فراوانی انها بود . به همین نسبت تلفات انهابیش از قرمز ها بود . جنگ هوایی موفقیت چندانی نداشت و حالت جنگ و گریز بود اما درزمین و روی هدف یعنی اطراف کندو به نسبت انبوه جسد روی زمین ریخته بود معلو م شداین نبرد واقعی و پر تلفات چند روزی ادامه داشته و هنوز مواضع کندو به تصرف قرمزها در نیامده بود  درآن وضعیت  هیچ نیروی سومی یا  کسی جراتدخالت  ،ورود به میدان مبارزه را نداشت هر چه انتظار کشیدند سر انجام این جنگ نا مشخصبود حدود یک ساعت  دور از دهانه غار  سه نفر شاهد جریان عملیات جنک گروهی وانفرادی و هوایی و زمینی و فرار و حمله بودند . هر سه موافقت کردند که یا باید از دخالت صرفنظر کنند و راه خود را پیش بگیرند و از خطر وارد شدن در این مهلکه خود را کناربکشند یا اینکه یک خطر واقعی و پیش رو را تقبل و حمله برق آسا در میان دو گروهانجام و بخشی از غنیمت که بر سر ان نزاع بی پایان در جریان بود ، حمله و بهره کوچکیببرند . راه دوم را بر گزیدند . با لباس و پارچه و لوازم دیگر بجز دو چشم سایر اندام بدن را پوشش ضخیم دادند و با برنامه ریزی قصد آزمایش حمله را داشتند . تازههنوز بر این باور بودند که شانس موفقیت انها و ریسک پذیری ان محال است  . باز هم رای فرد بومی قاطعانه ترک مخاصمهبود و نظرش صبر تا انتهای عملیات و سرنوشت نهایی و مالکیت کندو باید صبر و تحمل کردتازه پس از تصرف هدف ،هرگروهی صاحب ان میشدند بدتر بود و انها غنیمت یا کندوی خودرا به این راحتی از دست نخواهند داد تا پای جان دفاع می کنند . سابقه نداشت تاهنوز چنین وضع تصرف کندو ی عسل توسط زنبور های سرخ  دران وادی و  محدوده اتفاق نیفتاده بود  .کسی تا حال یاد نمی داد ازاین  گونه نزاع خاص بر سر عسل  و قصد تصرف توسط نیرو های بیگانه مهاجم  در جریان تصرف باشد  . اما افراد روی سطح دشت  پایین صخره منتظربودند . اما آدمهای حریص وطمع کار حاضر نبودند از خیرش بگذرند . بنا بر  این هر سه نقشه حمله را طرح و  در حال اجرا بودند  .تصمیم حملهرا گرفته بودند . باید کار را با وجود خطر یکسره کنیم . کار سخت و خطرناکی بود اگرروزنه ای از میان لباس و پارچه های محافط فقط یک سرباز راه  باز کند ،صدها بلکه بیشتر نیشهایزهر الود و خطرناک بر بدن انان واردبا نیش زهر آلود  ، کارآنها  را یکسره خواهند کرد . زیرا انها جری وبسیار خشمگین بودند  . یکی از انها گفت بهر ترتیب وقت ما که تلف شده خطر حمله را میپذیریم و ما هم یک حمله برق آسا می کنیم تا  ببینیم چه  می شود . با نزدیک شدن یکی از افراد به کندو ، حملهدو طرفه  از سوی مهاجمین و مدافعین با یاری هم به انسان غریبه و رقیب سوم شروع شد با سلاح جرگه بادامی و بدون استفاده ازدود به پراکندن پرنده های هر دو گروه  بشدت شروع شد  . با  محافظ درختی سپرهای یی ساختند و وارد عملیاتشدند دو نفر با ظروف مخصوص عسل گیری   بدست به کندو نزدیک شدند و نفر سوم هم با چرخش محافظ به ضربهزدن  به حمله کنندگان  می پرداختند . تعدادزیادی اینجا تلف شدند فشار بی حد و حساب هر دو گروه کندو دار و گروه مهاجم نبرد بانیروی جدید را بشدت تمامتر   ادامه دادند.  با یک حمله سریع بخش کوچکی از کندو ی  زنبور با کاردک دردیگ انداختند و عقب نشینی کردند زنبور بیشماری از دیگ بر سر و گردن و بدن انهاچسبیده بود ولی فعلا از گزند نیش در امان بودند . دهانه غار را ترک کردند اما سپهربا جسارت و بی محابا روی بر گرداند و با یک حمله چنگی دیگر در کندو زد و با برگشتسریع قطرات عسل مانند نخ از  میان انگشتان  دست وی سرازیر بود .بیشترین تلفات هر دو گروه زنبور ها  در پایین کندودرون غار دیده می شد . تکه ای موم و عسل  را به دوستش وبقیه را خود در حالی که  تکان داد تا رنبورها از انجدا شوند   دست خود را تا بیخ انگشتان را یواشکی از میان محافظ صورت  به دهان برد و عسل خوشمزه را با موم می جویدو سر تکان می داد . نیمی از زنبورها ها اطراف سر و در هوا و عده ای مجروح زیر پاله و در حال خزیدن بودند . هوای و فضای اسمان پر شده بود از زنبور ها هر دو گروه . به همان اندکعسل با موم شکسته بسنده کردند .  بازحمت و سرعت دیگچه با موم و عسل در حال ریزش همراه با انبوهی از زنبور  را با طناب بهطرف زمین هدایت کردند و هر سه از راه بالا یی صخره خود را با طناب بالا کشیدند واز محل دور شدند . هنوز به دامنه و سطح زمین نرسیده بودند که هر  دو نفر سهراب  سپهر گلو و دهان و زبانشان بهم امد و حالت خفگیبه انها دست داد . گل به روی شما  تهوع و استفراغ امانشان نمیداد . سر ورم داشت وزبان در دهان قفل و چیزی به خفگی فاصله نداشتند. با سرعت انها را با قاطر به چادرها انتقال دادند و انها را در ماست و شیر و دوغ غوطه ور و  برای خنثی کردن سموم احتمالی مایعات  مانند شیر به خورد انهادادند . اما پیشگیری نشد انها را با فلاکت به بهداری همان حوالی انتقال و از آنجا  بهدرمانگاه لارستان منتقل و تحت مدا وا قرار گرفتند .  بر این باور بودند کهبا ریخت و پاش اندکی زهر زنبورهای مهاجم بر موم و عسل پاشانده و احتمال بروزمسمومیت وجود داشت  . و الا عسل خود بخود مسمومیتی ندارد . این مورد را با کارشناسان وطبیبان و دارو شناسان و طریقه عملکرد اثر زهر در معده و گلو و حلق و زبان را با یداز متخصصین امر جویا شد . انها پس از مدتی بهبودی حاصل کردند و به چادر برگشتنداما هرینه و متوقف شدن یک هفته ای تاخیر در کوچ سبب گردید  از بخشی از ایل عقب بمانند .  خاطره ای  تلخ ازشیرین ترین ماده طبیعی عسل برای انها  باقی ماند و  عسل  ذخیره  در موم تکه پاره شده بدون  استفاده ،از دهانزنبورها  هم گرفته شد ( به هدر رفت)  .هرگز سرنوشت  معمای آن کندوی در حال تسخیر توسط سرخپوشان گشوده نشد . یکی از معماهایطبیعت سربسته  همچنان راز گونه با قی ماند  .اوقات شما شیرین و عسلی باد . بزرگی می گفت : همیشه پندبزرگتر از خود را بپذیر حتی اگر به سود تو نباشد .سود و ضررش پنجاه در صد است .  


 


 

 

 

خاطراتی از گذشته مادر بزرگ

گذر گاهها و نماد ها ی ایل

سرزمین کاریان کهن قشلاق و خاستگاه باصری کلمبه ی اولاد حاجی عزیز، جنب آتشکده و قلعه گلی کاریان

کندو ,عسل ,  ,ها ,انها ,حمله ,خود را ,را با ,دو نفر ,دهانه غار ,در جریان

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

sausufleta ورزش بانوان کشاورزی انجمن کار بادستگاه وابزار نوین آمادگی جسمانی (انجمن سابق روش های ت warbfemgoachab فروش عمده محصولات سلولزی بهداشتی مشاور مذهبی bunbovicen tmonunidon acvasjosuns