محل تبلیغات شما


حکایت : شیرجه مرگ آور در سه برکه ( برکه سه قلو )

ارسالی : سر کار خانم  پروین کشاورزی .little garden Flower        سپاس از بابت ارسال تصویر های تزیینی



ارسالی: پروین  کشاورزی 

تصویر ارسالی از قهرمان یوسفی و گلهای رز زیبا از گلستان  گلخانه یکی از جوانان باصری در قوام اباد کمین است بنام غلامرضا یوسفی illha

illha

illha
ایل در حالی که  منزلگاههای  قشلاق زمستانی را خیلی زودتر از موعد مقرر ترک و به سمت منزل گاههای موقت بهاری در دشت و کفه پر وسعت به جابجایی  منطقه قشلاق  موقت روی آورده بود و تجدید یورد و تعویض یورد صورت  گرفته بود، جنب و جوش نهایی کوچ هیجان انگیز تر در بدو تهیه مقدمات کوچ  بود . کوچ پس از مدتها س  چند ماهه  در یک منزل گاه مشکلات خاص خود را داشت و هم هیجان ویژه . آنسال دشت مملو از آب در نتیجه بارانهای سیل آسا زمستانی و اوایل بهار تا لبه و دامنه کوههای بریده و   حلقه مانند  ،  پیشروی کرده بود . تا حدی تاخیر در کوچ نهایی و ترک قشلاق  پدید آورده بود . که همین امر سبب این دست و آن دست کردن کوچ میشد .بازهم با وجود این مورد خاص کم کم اماده کوچ و مهاجرت طولانی به سمت ییلاق بودند . جوانی در ایل سکه زد ه (کار های منحصر بفرد  هم مثبت و هم منفی معنا دارست - اینجا منفی و جمع و جورش غیر ممکن و بهایش بسیار گزاف بود )و با عملی شوخی گونه  غیر اصولی نوعی بی حرمتی به همسایه های  غیر خودی دور و نزدیک راه انداخته بود  . تا حدی جریحه دار نمودن و جری کردن احساسات برخی موجب رنجش  پاره ای از اهالی همسایه های موقت ساکن در دشت های دور و نزدیک شد بود . مردم  بطور عادی و طبق سالهای گذشته به زندگی و امور خود مشغول بودند . شاید اگر می دانستند که فاجعه ببار می آید همان وقت دست به کوچ ناگهانی میزدند . تا از آسیب و پورش و غارت تلافی جویانه در امان بمانند . گستردگی این بخش از ایل از غرب به سمت شرق  بود و به لحاظ محاصره اب بطول چند فرسنگ به دسته و بنکوه ها و فامیلی دور از هم  ، هر گروه  جدا گانه گرد هم و در  دشت و  مجاورت کوهستان چادرها بر پا بود   . اولین گروه غربی مستقر در قشلاق خاندان کلانتر بزرگ و دار و دسته و فامیل های نزدیک وی قرار داشت . هرچه به سمت شرق و طلوع خورشید پیش میرفتی سایر اقوام و طایفه  وابسته به کلانتر ساکن بودند .شماری از بهترین و زرنگترین مردان ایل در شرقی ترین و دور ترین منطقه بطول و مسافت چند فرسنگ بی خبر از ماجرای در حال رویداد بسر میبردند . سحر گاهی قبل از طلوع خورشید از سمت غربیترین نقطه از دور دستها لشکری نسبتا سنگین  و یکدست سواران  ملبس به نیمی سفید پوش و نیمی رنگین لباس محلی و رزمی با ایجاد گردو غبار بسوی ایل تاختن آغاز کرده بودند و بی محابا یورش بردند . اتفاقا چادر های با شکوه و رنگین ، تزیین یافته  سیاه چادرهای کلانتر بزرگ در نوک حمله و یورش و غارت قرار داشت . با دیدن منظره ورود سواره نظام  مسلح غارتگر ، اهالی مورد حمله در عین حالت غافلگیری با اسب و قاطر در اندک زمان فرصت یابی توانستند خود و زن و فرزندان لوازم ضروری اندکی محل را ترک یا  با خود بر دارند و از مهلکه جان بدر برند . اولین هدف انها غارت خیمه و خرگاه و دارایی کلانتر و همسایگان با نفوذ وی بود . اصلا هدف تیر اندازی به قصد کشت نبود . همه چادر و خیمه و گله و گوسفند و شترها را بکلی به سمت شرق و به عمق قشلاق دور از دسترس یاغیان حمله ور رانده و سواره و پیاده در غوغای و هیاهوی ترسناک در حال دورشدن  از  حمله دشمن بودند  . پراکندگی ایل سبب شد که خبر رسانی کند و دفاع و جمع آوری و تدارک  نیرو ی دفاعی و حمله میسر نشود  و ابدا فکرش را نمیکردند که از جانب غرب و غروبگاه  حمله ی   غافیگیرانه صورت گیرد و بر عکس  منطقه را کاملا امن و ارام تصور میکردند .  همه  ساکنین غربی ترین منطقه دشت و هامون با جا گذاشتن چادر ها و باخود داشتن نان و توشه کمی توانستند گله ها را نجات دهند و با خود ببرند . فرصت کوچ ناگهانی بکل از دست رفت . بگفته افراد نزدیک به مسیر گذر مهاجمان بیشمار با نام چقه سفید معروف گشتند . نوعی لباس محلی سبک و قابل انعطاف و دارای مانور  در چابک سواری و تاخت و تاز به تن داشتند . کاری از دست کسی ساخته نبود وفقط مال و اموال سبک  منقول کمی را توانستند از دسترس دشمن خارج کنند . خیمه و چادر های مجهر و  مزین به انواع گل و گمپل و گل پردازی پشمی پنبه ی لوکس بزبان امروزی، بزرگ کلانتر بقدر کافی انباشته از کالا ،وسایل با ارزش و مفید  بود که مدتی  تخلیه و غارت اموال بطول بیانجامد و در عوض مابقی ایل فرصت یافتند از محل دستبرد و غارت بکلی دور شوند .لشکر بزرگ مهاجمین به چندین چادر در محوطه با وسعت فراوان چرخ میزدند و شادی و های و هوی بی اندازه راه انداخته بودند . این منظره و تصاحب منزلگاه خان و کلانتر را پیروزی بزرگی نصیب خود میدانستند . به دستور سر کرده گروه م و مهاجم تمام وسایل و ابزار الات و لوازم زندگی خیمه و چادر ها را تخلیه و به عقب فرستادند از جمله از وجود یک دست و دستگاه خیمه خارجی و دارای بست و بند و چفت و ریزه ( تاشو )می خوانندش که افراد یاغی صفت  در تمام عمرشان رنگ آن را حتی ندیده بودند ،همه اظهار تعجب میکردند . همه اسباب و لوازم سبک را غارت کردند . بجز تاچه و جوال های رنگین مویین و پشمین آرد، جو و گندم و خوراکی های مورد نیاز مانند برنج و خرما و عسل و کیسه های چلواری پر از گردو ، بادام ، خیک های انباشته از روغن محلی و پنیر اعلا را با کاردها و سر نیزه  می شکافتند و در هم مخلوط و با مواد نفتی و مندو ( روغنی )در هم  می آمیختند تا  هر گز مورد استفاده قرار نگیرد و با هر عمل پاره کردن جوال ها  ( خورجین های یکسر دهانه )فریاد شادی و هورا سر میدادند . اهالی شتابزده ایل که غافل ازغارت  مال و دارایی خویش  فقط بفکر نجات جان خود در حال پیشروی به سمت شرق و در محاصره دهکده های با اهالی  بومی منطقه بدور از جریان غارت و اینجا فعلا در امان بودند . گفته شده به وسایلی از جمله یک دستگاه گرمافون در لابلای وسایل بر خوردند . گویا دسترسی به  آن هرچه افکار یکدیگر را رویهم ریختند نمی دانستند کار برد ان چیست اما بر چسب ماست جا کن اخرین واژه کاربردی این بلندگوی دهانه گشاد را بر ان نهادند . نوعی وسیله محلی دهانه گشاد قیف مانند که براحتی ماست از دهانه گشاد وارد انتهای باریک لوله ای بداخل مشک برای بدست آوردن کره از ماست کاربرد داشت . انرا هم با تبر و تیشه قلم قلم کردند .  البته با توجه به ورود و استفاده گرامافون در ایران کمی با تاریخ   موجودیت در ایل که چگونه و توسط چه کسی به ایل و بدر گاه کلانتر سر در آورده بود بماند ، کمی تردید آمیز است . بهر حال این دستگاه در اواخر دوره قاجار وارد مرکز ایران و تهران آن روز شده بود . مال بی صاحب بود و دل بی رحم هر بلایی که دوست داشتند بر  سر اموال مردم در می اوردند . این عملیات خرابکاری و به تبع ان غارت اموال با ارزش چند ساعتی بطول انجامید . از قضا طفل خردسالی از خوانین و فامیل کلانتر در گهواره جا مانده بود . تنها یک پیر زن با شهامت حاضر شد بچه را از محاصره سواران بی رحم  خارج سازد . همه قید بچه و پیر زن دلیر را زدند . پیر زن بچه را بغل کرده و گهواره را رها ساخت در همین زمان  خود را در محاصره سواران مسلح دید . رجز خوانی دو طرف شروع شد . میگفتند دیدی چطور کار نا بخردانه شما را اینطوری با نابودی و غارت جبران کردیم شما هم باید به اردوگاه ما بیایی . پیر زن هم گفته بود مگر شما ناموس و زن و فرزند و غیرت ندارید . بچه چوپان و نوکر خان از ترس و بی توجهی مادر جا مانده است . غارتگران برای لحظه ای بچه را از بغل پیر زن خارج کردند و بالا و پایین انداختند و ناز میکردند و مسخره بازی راه انداخته بودند . گفتند این نوزاد پسر باید به اردوگاه ما تعلق گیرد تازه به شما هم معلوم نیست اجازه برگشت دهیم . بحث بین پیرزن و غارتگران وارد مرحله تازه ی شد. پسر بچه را  روی زمین گذاشتند و به سر و وضع و قیافه اش نگریستند و به یکدیگر پیشنهاد قضاوت که این بچه متعلق به چه قشری باید باشد . چوپانزاده که نیست .از شانس بد پیر زن ،پسر بچه لباس فاخر و تمیز  پوشیده و خندان رو بود . یکی از میان انهمه مردان باد در غب غب انداخت و دستی به کمر زد  فریاد زد ای  پیر زن عجوزه تازگی تو هم  حالا کلاه سرمان میگذاری این  پسر فرزند یک خان زاده و شاهزاده ایست که  چنین لباس های گران قیمت  به تنش پوشانده اند . کمتر دروغ بگو و یاوه نباف . او هم کم نیاورد و در جواب گفت در ایل ما نوکر و چوپان و خان و خانزاده و کلانتر زاده یکسان لباس میپوشند و به خود میرسند . درهم و دینار و ریال خرج میکنند نه که مانند شما اموال مردم را غارت و به یغما میبرید . در همین حین  گفتگو در مورد موقعیت طفل و ماجرای نا معلوم آینده هر دو ( ان طفل جا مانده و آن پیر شیر زن ایل )   با مردان جسور و بی تربیت سر دسته انها فریاد زد حرکت میکنیم . رها کنید این پیر زن بی بها را بیایید برای یکی دو سال خود مال و دارایی و صندوق جواهرات را  جمع و جور ، با خود ببرید . سواران با پاشنه به اسبان سر کش و های و هوی مجدد در حال تاختن و حمل و سایل با گرد و غبار راه انداختن مجدد راه امده را در پیش گرفتند و رفتند . با گذشت نیمروز ظاهرا غائله بخودی خود پایان یافته بود . تنی از سوارکاران ایل با جمع آوری نیروهای کمکی و تیر اندازهای در دسترس گروه کوچکی تشکیل و به محل چادر های کلانتر برگشتند . آه از نهادشان بر آمد بی انصاف ها بردنی را برده و باقی را شکسته و ضایع و نفت الود کرده بودند که حتی ذره ای قابل استفاده نبود . آرد را با برنج قاطی و روغن را با مندو ( نوعی روغن برای مالش بر بدن شتر و گاهی چهار پایان، احتمالا برای از بین بردن انگلهای پوستی همرا ایل بود ) این واقعه دقیقا نهمین روز تولد یکی از راد مردان بزرگ ایل بود که سر منشا تاریخ غارت ان بخش از ایل تاریخ ساز شد .  براحتی  در تاریخ تولد آن طفل ( 9)نه روز بعد با حمله و یورش  گروهی مهاجم با حمله غافلگیرانه هم افراد ایل صدمات روحی و مالی دیدند و هم خاطره بد و ناگوار و تلخ در یادها باقی ماند .  در اذهان گروههای در گیر با این وحشی گری ها  و غارت بخشی از  اموال ایل رقم خورد و در یاد انان بعنوان  خاطره تلخ ماندگار شد .  ایل هم مانند سایر جوامع در گذشته در تلاطم  دگرگونیها  و تاخت و تاز قدرتهای  م و غارتگر داخلی بی نصیب نمانده است .  سالی بگذشت و دوباره اموال کلانتر انبوه تر و افزونتر  از قبل و با شکوهتر در جریان ایل جاری شد . در قبال  این اموال غارت شده همه اموال از طرف مردم جمع آوری و به کلانتر تعلق گرفت . بار دوم در میان بند مجدا شبانگاه خبر حمله راهن دوباره اوج گرفت . با وساطت و میهمانی  راهن به میزبانی یکی از بزرگان ایل ( مرحوم محمد حسین )با جمع آوری سور و سات که عبارت ندای ان برای جلوگیری از غارت ایل بود و  در این روش مردم همه در وسع و توانایی پرداخت بطور داوطلب کلیه مایحتاج ان جمع آوری و تحویل سر دسته و آدمهای بی منطق گروه میشد تا  رضایت دهند و ایل را بطور قطعی غارت و چپو نکنند . این  راهکارویژه  هم راهن و هم ایلوندان برای پیشگیری و عدم غارت مال و اموال مردم بود . معمولا در هر صورت بخت با راهن یار بود تا مردم . در مظهر قدرت یکی از راهن با فریاد دلهره آور  بر مردم  از این واژه قدیمی سور و سات استفاده میکرد به اصطلاح کاری جوانمردانه در راهزنی در پیش بود در صورت امتناع حمله و غارت بنحو وحشتناکی اغاز و کلیه اموال مردم به غارت میرفت سور وسات شامل غلات از هر نوعش و توشه از نان و بقیه خوراکی ها گرفته تا خوراک اسب و قاطر و حتی چهار پایان و بستگی داشت در هنگام حمله به کدام  قشری  از ده و روستا و شهر یا مردم عشایر هجوم برده باشند . گوشت و گوشتی و حیوانات گوشتی هم جزیی از برنامه راهن بود . در یکی از همان سالها با گزارش اطلاعاتی به مرکز یکی از قویترین و مستحکمترین دسته راهن در مسیر ایل از زمین و هوا مورد حمله قرار گرفت و متلاشی شد .در یک تنگه عظیم انباری با صدها تن مواد و وسایل ی از آن مردم بچنگ   دولت   مرکزی افتاد و سردسته و افراد زیادی از آنان متواری و دستگیر و به هلاکت رسیدند و راه گذر ایل تا مدتی ایمنتر گردید . عمرتان  زیاد باد illha
ارسالی: پروین  کشاورزی





illha

خاطراتی از گذشته مادر بزرگ

گذر گاهها و نماد ها ی ایل

سرزمین کاریان کهن قشلاق و خاستگاه باصری کلمبه ی اولاد حاجی عزیز، جنب آتشکده و قلعه گلی کاریان

ایل ,غارت ,های ,هم ,بی ,کلانتر ,و به ,پیر زن ,یکی از ,و غارت ,به سمت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سازه ایرانی کدخداموبایل Jorge's site تخته سیاه فیلم هایی را که تا فرصت دارید باید دید حیوانات خانگی smocesmisdeo nessgasasmoy sutagilec Robert's notes